مجموعه گرد آوری شده از بیانات امام مهدی منتظر در باره موسى عليه الصلاة والسلام (قسمت اول)
شیر دادن موسى عليه الصلاة والسلام
به فرموده خداوند تعالی بنگرید:
{وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ ﴿٦﴾ وَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ أُمِّ مُوسَىٰ أَنْ أَرْضِعِيهِ ۖ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي ۖ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿٧﴾ فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا ۗ إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ ﴿٨﴾ وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِّي وَلَكَ ۖ لَا تَقْتُلُوهُ عَسَىٰ أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿٩﴾ وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَىٰ فَارِغًا ۖ إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَىٰ قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿١٠﴾ وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ ۖ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿١١﴾ وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَىٰ أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ ﴿١٢﴾ فَرَدَدْنَاهُ إِلَىٰ أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّـهِ حَقٌّ وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿١٣﴾}صدق الله العظيم [القصص]
به فرموده خداوند تعالی فکر کنید:
{وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ ﴿٦﴾}صدق الله العظيم،
علی عبدالله صالح! آنها نیز دقیقاً از همان چیزی بیم داشتند که تو از آن هراسانی؛ پیشگویان خبر داده بودند در آن سال نوزادی متولد میشود که اگر از شر او رها نشوند، ملک و حکومت را از آنها خواهد گرفت. به دلیل چنین اعتقادی، فرعون اقدام به کشتن یک نسل کامل از بنی اسراییل کرد و جز نبی خداوند موسى عليه الصلاة والسلام که به خواست خداوند نجات یافت کسی (از آن نسل) زنده نماند. رییس محترم اگر از خردمندان بوده و در کتاب خداوند به دیده تفکر بنگری، این حکایت به تو چنین میگوید:
برایت روشن شد که پیشگویان از اولیاء شیطانند ومردم را از صالحان میترسانند، مگر آنها درباره موسی که مردی صالح بود به فرعون هشدار نداده بودند؟ علی عبدالله صالح! میتوانی ببینیی که پیشگویان درباره کافران که اولیاء شان هستند هشدار نمیدهند.
نکتهی دیگری که میفهمی این است که احدی قادر نیست تقدیری را که در کتاب مسطور خداوند (لوح محفوظ) نگاشته شده است، تغییر دهد. آیا فرعون علی رغم مکری که برای عوض کردن تقدیر انجام داد، موفق شد آن را تغییر دهد؟
وعده پیروزی و ظهور مهدی منتظر مانند وعده خداوند درمورد ظهور نبی او موسی است. به فرموده خداوند تعالی نگاه کن:
{فَرَدَدْنَاهُ إِلَىٰ أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّـهِ حَقٌّ وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿١٣﴾}صدق الله العظيم [القصص]
به فرموده خداوند تعالی نگاه کن:
{وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّـهِ حَقٌّ وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ}صدق الله العظيم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تـــابوت..
آیا میدانی تابوت نیز، نشانه و آیتی از سوی خداوند بود که توسط فرشتگان به دریا (رود نیل) انداخته شد تا مادر موسی او را درون آن نهد؟ اگر مادر موسی تابوتی در آب پیدا نمیکرد، چگونه امر خداوند را اطاعت میکرد؟ پس این نشانه خداوند برای او بود تا قلبش مطمئن شود. او (مادر موسی) تابوت را نساخت بلکه نشانهای از جانب خداوند بود تا قلب مادر از (سلامت ماندن) طفلش مطمئن شود که ما او را به سوی اوبازگردانده و از رسولان ما خواهد شد.
خداوند به او فرمان داده بود، طفل را به دریا بیفکن و اگر مادر تابوتی در آن جا پیدا نکرده بود، چطور فرمان خداوند را عملی میساخت. خداوند تعالی میفرماید:
{وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ}[القصص:7]
او (مادر موسی) مردد بود! چطور طفل را به دریا بیندازد؟ اما یک بار که در حال شیردادن وی بود، دید سربازان فرعون برای تجسس به سمت خانه او میآیند. آن جا بود که امر خداوند را به خاطر آورد که اگر برایش ترسیدی، او را به آب افکن. لذا به سوی دریا رفت و در آنجا تابوت را پیدا کرد که باعث شد خاطرش مطمئن گردد و امر خداوند را انجام داده و موسی را داخل تابوت نهاده و بادست خود به آبی سپرد که به دریا میرسید و ای حلمی (نام شخصی است) تابوت در آب ونزدیک ساحل بود. خداوند تعالی میفرماید:
{أنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّي وَعَدُوٌّ لَّهُ} صدق الله العظيم [طه:39]
این همان تابوت سکینه (آرامش ) است، اما فرعون تابوت را از آب گرفت همسر فرعون آن را از شوهرش گرفت و موسی علیه الصلاة و السلام را باتابوت (باخود) برد . تابوت در قصر فرعون باقی ماند تا این که اراده خداوند براین قرار گرفت تا ملک فرعون که تابوت نیز در آن بود به موسی برسد، لذا تابوت به موسی و هارون بازگشت ولی ای "حلمی"، بعد از مرگ موسی تابوت ناپدید شد و فرشتگان، همان گونه که آن را آورده بودند، بردند.
هارون در غیاب موسی، جانشین موسی بود و بعد از مرگ موسی ( که پیش از هارون فوت نمود) جانشینی به او رسید. هارون بعد موسی به خلافت رسید در این زمان (زمان جهاد بنی اسراییل) هارون زنده بود زیرا اگر هردو آنها فوت کرده بودند ،خداوند میفرمود: "من بعد موسی و هارون" خداوند تعالی میفرماید:
{أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ مِن بَعْدِ مُوسَىٰ إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُّقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ ۖ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِن كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا ۖ قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا ۖ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِّنْهُمْ ۗ وَاللَّـهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ ﴿٢٤٦﴾} صدق الله العظيم [البقرة]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
موسی علیه السلام و قتل نفسی که انجام داد
رسول خداوند موسى عليه الصلاة والسلام مجدانه در جستجوی یافتن حقیقت در بین مکاتب مذهبی بود که خداوند بر یوسف نازل کرده بود و پیرو یکی از آنها بود. یکی از علمای مذهب او که مشغول جدال با عالمی از طایفه دیگر بود، موسی را به یاری فرا خواند و موسی با عصای خود ضربهای به او(عالم مخالف مذهب خود) زد که منجر به مرگ وی گردید. روز دیگرهمان مردی که دیروز او را صدا کرده بود، باز از موسی کمک خواست. اما عالم -دوم- موسی را نصیحت کرد و کلام بسیار بلیغی به او گفت:
{أَتُرِيدُ أَن تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ ۖ إِن تُرِيدُ إِلَّا أَن تَكُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ وَمَا تُرِيدُ أَن تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ ﴿١٩﴾}صدق الله العظيم [القصص]
آن جا بود که موسی از خواب غفلت بیدار شد و گفت: به خداوند که تو گمراه کننده آشکاری هستی (مقصود عالمی است که منصوب به خانواده موسی بود). سپس دانست فردی را که به قتل رسانده از خاندان فرعون است لذا از آنجا خارج شد و به سوی خدای خود مهاجرت نماید تا هدایت یابد و گفت:
{فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿٢١﴾}[الشعراء]
سپس موسی با دلی دردناک از آن چه که روی داده بود، گریخت و گفت:
{رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ}[القصص:16]
لذا تصمیم گرفت از خاندان فرعون گریخته و از هم مذهبانش که باعث شده بودند فردی را به ناحق به قتل برساند نیز دوری گزیند . او میدید که از گمراهان است و هنوز به سوی راه حق هدایت نشده است. تصمیم گرفت از آل فرعون گریخته و به سوی خدای خود مهاجرت نماید تا پروردگارش او را به راه راست هدایت کند. خداوند او را برگزیده و برای خود خالصش گردانید و سپس او را به رسالت به سوی فرعون فرستاد. فرعون به او گفت....
خداوند تعالی می فرماید:
{قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ ﴿١٨﴾ وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ ﴿١٩﴾قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ ﴿٢٠﴾ فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿٢١﴾} صدق الله العظيم [الشعراء]
و معنی این جمله موسی:
{قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ ﴿٢٠﴾ فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ﴿٢١﴾}صدق الله العظيم
این است که او راه حق را گم کرده بود. یعنی با وجود این که تصور میکرد راه حق را برگزیده اما گمراه شده بود و فکر میکرد آن گروه برحقند تا این که گریخت و در راه خداوند مهاجرت نمود. خداوند او را برگزید و برای خودش خالص ساخت و بعد بازگشتن از شهر مدین او را برای رسالت به سوی فرعون گسیل داشت. بعد از این که خداوند او را برگزید و خالص گردانید و برای رسالت به سوی فرعون فرستاد، موسی اعتقاد داشت که با دو آیهای که خداوند برای تأیید به او عطا نموده است، بدون شک برحق است و چیزی نمیتواند درباره علوم حقی که از خدا آموخته است او را به فتنه بیندازد اما خداوند خواست تا در مورد یقین موسی به علم هدایت به او درسی بیاموزند. در زمانی که ساحران وارد عمل شدند شیطان باعث شد تا موسی شک کند. به وضعیت او در زمانی که آرزوهایش تحقق یافت و خداوند او را به راه درست هدایت کرده و به عنوان نبی و رسولش انتخاب کرد نگاه کنید:
لحظه القای شیطان دربرنامه نبى الله موسى عليه الصلاة والسلام..
سپس شیطان باعث شد تا در برنامههایش شک و تردید نماید. زمانی که ساحران عصاها و طنابهایشان را انداختند، باعث شدند موسی و سایرین فکر کنند که مارهای زندهای هستند که میخزند؛ موسی پیش خود ترسید. سپس خداوند با وحی تفهیمی به او اطمینان داد که –معجزه – او حقیقی و کار آنها باطل است. سپس فرمود:
{فَلَمَّا أَلْقَوْا قَالَ مُوسَىٰ مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ ۖ إِنَّ اللَّـهَ سَيُبْطِلُهُ ۖ إِنَّ اللَّـهَ لَا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ ﴿٨١﴾}صدق الله العظيم [يونس]
سپس عصای خود را انداخت که تمام -جادوی ساحران- را بلعید.. و آن جا بود که خداوند درستی آیات خود را به موسی نشان داد و بعد از آن که شیطان باعث شک و تردید در برنامهاش شده بود، حق و باطل را برایش روشن ساخت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عبور موسی از کنار چاه آب مدین..
موسى عليه الصلاة والسلام به (چاه) آب مدین رسید .اما شما میدانید وارد آن نشد بلکه به کناره چاه مدین رسید و خداوند تعالی میفرماید:
{وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودَانِ ۖ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا ۖ قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّىٰ يُصْدِرَ الرِّعَاءُ ۖ وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ ﴿٢٣﴾}صدق الله العظيم [القصص]
-----------
موسى و صحبت کردن خداوند با او از ورای الشجرة.. دربقعه مباركة (بارگاه مبارک).
خداوند تعالی میفرماید:
{وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَىٰ ﴿٩﴾ إِذْ رَأَىٰ نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى ﴿١٠﴾ فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَىٰ ﴿١١﴾ إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ ۖ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى ﴿١٢﴾وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَىٰ ﴿١٣﴾ إِنَّنِي أَنَا اللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي ﴿١٤﴾ إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَىٰ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَىٰ ﴿١٥﴾ فَلَا يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَن لَّا يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَىٰ ﴿١٦﴾}صدق الله العظيم [طه]
درادامه، سخن گفتن (خداوند ) با موسی و فرمان درآوردن نعلین میآید . نوری که موسی در آن قدم گذاشت از خداوند و لذا مقدس بود و ازلحظهای که نورذات خداوند در وادی طوی بر موسی تابید آن سرزمین تقدیس شده بود در حالی که موسی هم چنان پاپوش خود را برپا داشت. لذا خداوند به او امر نمود تا به جهت تقدیس نور خداوند ومقدس شدن آن منطقه که به جهت تابش نور خداوند بر آن رخ داده بود؛ کفش خود را درآورد . به همین دلیل خداوند تعالی میفرماید:
{فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَىٰ ﴿١١﴾ إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ ۖ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى ﴿١٢﴾} صدق الله العظيم
این (فرمان درآوردن پاپوش) برای تقدیس نور خداوند بود. چگونه ممکن است در حالی که وادی به خاطر نور خداوند مقدس شده بود؛ او هم چنان با کفش بر روی آن بایستد؟ سپس نوبت سخن گفتن خداوند با او میرسد و خداوند تعالی میفرماید:
{إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ ۖ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى ﴿١٢﴾وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَىٰ ﴿١٣﴾ إِنَّنِي أَنَا اللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي ﴿١٤﴾ إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَىٰ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَىٰ ﴿١٥﴾ فَلَا يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَن لَّا يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَىٰ ﴿١٦﴾}صدق الله العظيم [طه]
خداوند هم راست می گوید که:
{عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَىٰ ﴿15﴾}
،به همین دلیل درخت از بهشت که عرضش به اندازه آسمانها و زمین است بزرگتراست. آیا گمان میکنید این درخت کوچک است؟ پس چطور بهشتی که به بزرگی آسمانها و زمین است درکنارش قرار دارد؟ آیا فکر نمیکنید؟ این ازآیات بزرگ خداوند است که محمد رسول الله در انتهای راه معراج آنرا دید و از ورای آن کلمات خداوند به او القا شد. تصدیق فرموده خداوند تعالی:
{وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ} صدق الله العظيم [الشورى:51]
آیا گمان میکنید خداوند در بقعه مبارکه(بارگاه مبارک) بر موسی عیان شد و با او حرف زد؟(خیر) بلکه خداوند از ورای درخت مبارک (سدرة المنتهی) نجوای خود را به (گوش)او رساند و موسی علیه الصلاة و السلام روی زمین بود. و خداوند تعالی میفرماید:
{فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ مِن شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يَا مُوسَىٰ إِنِّي أَنَا اللَّـهُ ربّ العالمين ﴿۳۰﴾} صدق الله العظيم [القصص]
ممکن است افراد گمراه از این آیه استفاده کرده و تفسیر باطلی برای آن ارائه دهند. اما کلام خداوند در قسمت اول آیه به موقعیت مکانی موسی در آن بارگاه مبارک در جانب راست وادی اشاره دارد، اما صوت از درخت (سدرةالمنتهی) است؛به همین دلیل است که خداوند میفرماید که با موسی از درخت صحبت کردیم و خداوند سبحان میفرماید:
{فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ مِن شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يَا مُوسَىٰ إِنِّي أَنَا اللَّـهُ ربّ العالمين ﴿۳۰﴾} صدق الله العظيم [القصص]
اما حکمت آتش، کشاندن موسی به آن بارگاه مبارک بود که در حقیقت آتش هم نبود بلکه نور بود ولی موسی تصور کرد آتش است. زمانی که موسی (به نزدیک آن) رسید آتشی پیدا نکرد؛ بلکه نوری را دید که از سدرةالمنتهی میآمد. اما موسی متوجه نشد که نور از آسمان میآید و آنرا پهن برزمین میدید. همین نیز موسی علیه الصلاة و السلام را وحشت زده کرد؛ سپس پایش را روی آن نور پهن شده روی زمین گذاشت اما با شگفتی متوجه شد که آن نور حرارت ندارد و از درخت سدرةالمنتهی صدای خوش آمد برآمد:
{نُودِيَ أَنْ بُورِكَ مَنْ فِي النّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَانَ اللَّهِ ربّ العالمين} صدق الله العظيم [النّمل:8]
این موسی بود که بعد از ورود به دایرهای که تصور میکرد آتش است؛ تبرک شد. آن جا بود که مشاهده کرد آن نور از آسمان میآید؛لذا سر خود را بالا برد تا نور خداوند را که از سدرةالمنتهی منبعث میشد تماشا کند و سپس خداوند به موسی فهماند که این نور از نور وجه خداوند سبحان منبعث شده است؛ به همین دلیل خداوند تعالی میفرماید:
{يَا مُوسَىٰ إِنَّهُ أَنَا اللَّـهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۹﴾} صدق الله العظيم [النّمل]
و چنین است که خداوند نور آسمانها و زمین است و کسی که خداوند برای او نوری قرارنداده است، پس (هیچ) نوری برای اونیست ³. ما هنوز ادله زیادی برای بیان و تأویل راستین و حق این آیه داریم، ولی مسیح دجال میخواهد از این آیه (سوء)استفاده بکند تا او (دجال ) را به شکل انسانی ببینید که از میان آتش سحرآمیزی که هیچ اساس واقعی ندارد با شما سخن میگوید و این دشمن فرومایه خداوند با اتکاء به این آیه خواهد گفت که قرآن را او فرستاه است و یاران او این تأویل باطل را رواج داده و برای او زمینه سازی میکنند.اما ما میدانیم چیزی شبیه خداوند نیست؛ لذا خداوند نه شبیه انسان است و نه مخلوقات او در آسمانها و زمین به او شباهتی دارند...هیهات هیهات از مکرشان...وخداوند نور نیست بلکه نور از وجه او منبعث میشود و خداوند به مراتب بالاتر از اینست. خداوند سبحان و تعالی میفرماید:
{اللَّـهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ ۖ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَّا شرقيّة وَلَا غربيّة يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ يَهْدِي اللَّـهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ ۚ وَيَضْرِبُ اللَّـهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّـهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿۳۵﴾} صدق الله العظيم [النّور]
به ذات خدا فکر نکنید، چطور میخواهید در باره چیزی که مانند ندارد تفکر کنید؟ از خلال نشانههای خداوند که در دستان شما و در بالای سر و زیر پایتان است به عظمت خداوند تعالی پی ببرید . به خلقت آسمانها و زمین بیندیشید؛ در وجودتان چیزی جز تعظیم در برابر خالق عظیم نخواهید یافت؛ از شناختن عظمت خداوند سبحان اشک از چشمانتان جاری شده و سپس میگویید :"ربنا ما خلقت هذا باطلا سُبحانك فقنا عذاب النّار.."
مجبور شدم که در مورد حقیقت معراج محمد رسول الله - صلّى الله عليه وآله وسلّم – از خاک به سدرةالمنتهی این برهان را بیاورم. معراجی که با کالبد و روح صورت گرفت تا نشانههای بزرگ خداوندش را به چشم یقین ببیند. سپس از جانب خداوند مستقیما وحی به او فرستاده شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عصا و معجزه.
سپس خداوند میخواهد از موسی درباره چیزی که در دست اوست سؤال نماید ؛ خداوند میداند که عصاست، اما آن را از زبان موسی بیان میکند تا برای ما روشن شود که آن چه که در دست موسی است تنها یک عصای عادی است که با آن احشام خود را به حرکت وا میدارد و استفادههای دیگری هم از آن میکند و با آن از خود دفاع مینماید.
خداوند بعد از توصیف آن می خواهد موسی و ما عجایب قدرت خداوند سبحان را ببینیم پس می فرماید:
{قَالَ أَلْقِهَا يَا مُوسَىٰ ﴿١٩﴾ فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَىٰ﴿٢٠﴾}صدق الله العظيم [طه]
اما موسی به عقب برگشت و پشت سر خودرا نگاه نکرد ، کفش خود را نیز برنداشت و با پای برهنه از آن مار بزرگ گریخت. عصا آشکارا به ماری تبدیل شد که روی دمش ایستاد ولی موسی در پشت سر مار بود و تصور میکرد اگر مار برگردد او را دیده و میبلعد. با این که خداوند با او صحبت میکرد ولی وجودش سرشار از وحشت شده بود؛ به همین دلیل نیز به عقب چرخیده و بدون برداشتن کفش خود با پای برهنه گریخت. اما خداوند به او خطاب نمود:
{يَا مُوسَى لا تَخَفْ إِنِّي لا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ} صدق الله العظیم[النمل:10]
سپس موسی بازگشت اما هنوز از آن مار واقعی(ثعبان المبین) که شبیه آن را از نظر بزرگی و ضخامت تا آن وقت ندیده بود، میترسید. او بازگشت چرا که از خدا حیا میکرد اما هنوز میترسید. خداوند به او فرمان داد که نترسد و آن را بردارد لذا زمانی که آن را از دمش گرفت احساس کرد که زنده است ودر دست او تکان میخورد پس واقعا زنده بود و چیزی که میدید سحر و رؤیای بصری نبود. سپس خداوند آن را به شکل اولش بازگرداند و تبدیل به همان عصایی شد که موسی با کمک آن احشام را رانده و استفادههای دیگر از آن میکرد.
واما درباره دستش، او دست خود را روی قلبش نهاد و جیب روی قلب او بود؛ سپس آن را در حالی که نورانی بود از جیب خارج کرد؛ نوری از آن ساطع میشد که در روشنی روز میدرخشید و منظور خداوند تعالی از: {مِنْ غَيْرِ سُوءٍ}[طه:22] این است که واقعاً و با نور حقیقی میدرخشید نه اینکه سحری درکار باشد....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فتوا درمورد گرهای که در زبان نبی الله موسی علیه الصلاة و السلام بود...
بسم الله الرحمن الرحيم، وسلامٌ على المرسلين، والحمدُ لله ربِّ العالمين، وبعد..خداوند تعالی میفرماید:
{قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي ﴿٢٥﴾ وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي ﴿٢٦﴾ وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي ﴿٢٧﴾ يَفْقَهُوا قَوْلِي ﴿٢٨﴾}صدق الله العظيم [طه]
واما منظور از" گره " که برایش داستانهایی ساختهاید که خداوند برهانی برایشان نفرستاده است چیست؟
منظور از گره لکنت زبانی است که بسیاری از مردم دچار آن هستند و نمی توانند حرف خاصی را درست بیان کنند.
برای مثال مدیر ناحیهای را که پانزده سال پیش داشتیم به یاد میآورم و برخی از مردم منطقه به او میخندیدند چرا که نمیتوانست لغاتی که حرف "ر" داشتند را بیان کند. به خاطر دارم روزی که از جانب حکومت مأمور منطقه شد خود را "مدی ناحیه" معرفی کرد و ما تعجب کرده و نمیدانستیم منظور او از "مدی ناحیه" چیست، سپس خود مدیر به ما گفت که نمیتواند حرف "ر" را تکرار کند و به جای آن "ی " میگوید. برای مثال به جای اینکه بگوید مرکز ناحیه ، حرف "ر" را به "ی " تبدیل کرده و میگوید (میکز ناحیه).
این مثال را زدیم تا روشن شود منظور از "عقده" در زبان نبی الله موسی علیه الصلاة و السلام چیست. او لکنت زبان داشت و یکی از حروف را نمیتوانست درست ادا کند و به صورت حرف دیگری بیان میکرد. لذا امکان داشت بخاطر این لکنت مردم حرف او را درست متوجه نشوند؛ خداوند دعای او را مستجاب کرد تا لکنت برطرف شده و حرف درست ادا شود. این اشکال تنها در بیان یک حرف بود. بسیاری از مردم هم به آن دچار هستند. ممکن است بعضی از شما کسی را بشناسید که نتواند یک حرف را درست ادا کند و حرف دیگری را جای آن بیان میکند. منظور از "عقده" در زبان لکنت زبان است.
واقعیت این است که کسی که لکنت زبان دارد نمیتواند حرفی را درست بیان کند واگر کلمهای را برزبان بیاورد که حاوی حرفی باشد که در آن لکنت دارد مردم متوجه نمیشوند مقصودش چیست. با جا به جا شدن آن حرف با حرف دیگر کلمه تغییر میکند لذا مردم متوجه نمیشوند. قصه مدیر را قبلاً برایتان گفتیم .اگر بگوید (القیه) میٰفهمید منظورش از (القیه) چیست؟ احتیاج به مترجم هست تا مشخص شود منظور (القریه) است. با وجود این که او درس خوانده و فرهیخته و فارغ التحصیل دانشکده افسری بود و زبان عربی را تا زمانی که پای حرف "ر" پیش نمیآمد به روشنی صحبت میکرد، اما اگر حرف "ر" در کلمات بود دیگر کسی متوجه نمیشد چه میگوید.
نبی الله موسی نیز دچار چنین مشکلی بود و در یکی از حروف لکنت داشت. از خداوند درخواست کرد که این مشکل رفع شود تا مردم سخنان او را دریابند و خداوند نیز دعای او را مستجاب کرد چرا که پروردگار سمیع است . لذا خداوند در دعای نبی خود موسی میفرماید:
{ وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي ﴿٢٧﴾ يَفْقَهُوا قَوْلِي﴿٢٨﴾}صدق الله العظيم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
موسی علیه الصلاة و السلام فرعون را به عبادت خداوند فرا میخواند اما او موسی را ساحر میداند...
داستان موسی و فرعون و ساحران او را دنبال میکنیم...
در ابتدای امر که فرعون موسی را مجنون دانست و او را تهدید نمود، موسی گفت:
{قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكَ بِشَيْءٍ مُّبِينٍ ﴿٣٠﴾ قَالَ فَأْتِ بِهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ ﴿٣١﴾ فَأَلْقَىٰ عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ ﴿٣٢﴾ وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاءُ لِلنَّاظِرِينَ ﴿٣٣﴾ قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هَـٰذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ ﴿٣٤﴾} صدق الله العظيم [الشعراء]
ببینید مکر شیطان برای منحرف کردن راه مردم در پیروی از راه راست چگونه مؤثر افتاد. فرعون در ابتدا نسبت جنون به موسی داد. بعد از آن که موسی دلیل روشنی آورد، فرعون تغییر عقیده داد و دیگر او را مجنون ندانست. ببینید فرعون چه می گوید:
{قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ}
مقصود فرعون این بود که موسی را تنها یک ساحر نشان دهد و در برابر او از سحر استفاده کند. این مکر شیطان خبیث است تا مردم معجزاتی را که خداوند برای تصدیق رسولان میفرستد؛ باور نکنند. با تدبر و موشکافی داستان را دنبال میکنیم...و خداوند تعالی میفرماید:
{قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هَـٰذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ ﴿٣٤﴾ يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ ﴿٣٥﴾ قَالُوا أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَابْعَثْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ ﴿٣٦﴾ يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ ﴿٣٧﴾}صدق الله العظيم [الشعراء]
اگر سحر تخیلی که شیطان به برخی از انسانها آموخته است نبود، مردم رسولان خداوند را تصدیق میکردند و نشانههای حق را باور کرده و خداوند آنها را به راه راست هدایت میکرد. اما شیطان گمان خود را به آنها قبولاند و به کمین آنها -در راه راست - نشست وبا اختراع سحر تخیلی که در عالم واقعیت وجود خارجی ندارد؛ راه را منحرف کرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
موسی ، ساحران و طناب هایشان...
بیایید تا از فرق بزرگی که بین عصای موسی و چوب دستی و طنابهای ساحران است برایتان بگویم. در چوب وطنابهای ساحران؛ هیچ اثری از حقیقت نبود، حتی به نسبت یک در تریلیون یا یک در بیلیون یا در میلیارد یا یک در ده! نسبت چوب و طناب ساحران با حقیقت صفر درصد است. مثل سرابی است در بیابان که از دور، که تشنه آن را بی شک و تردید آب تصور میکند اما وقتی به آن برسد در واقعیت اثری از آب پیدا نمیکند. یک قطره آب هم نمیبیند. از تشنگی میمیرد و آن سراب هم دردی را دوا نمیکند.
درباره چوب دستی و طناب ساحران نیز همین طور است اثری از حقیقت در آن ها نیست. بینندگان به علت سحر دچار توهم شده و تصور میکردند، چوبها و طنابها در حرکتند. اما اگر فرعون به سراغ چوب و طناب ساحران که مانند مار بزرگی به نظرش میآیند میرفت وچون خود جرأت ندارد آنها را بگیرد، از ساحران میخواست که سر آنها را نگه داشته و سپس خودش به دم آنها دست بزند، متوجه میشود که فقط طناب هستند و به چیز دیگری تبدیل نشده اند، هم چنان همان طناب هستند.
در مورد چوب دستیهای ساحران نیز چنین است. وقتی در دست گرفته شود مشخص میشود که از چوب است و به چیز دیگری تبدیل نشده وهمان عصای چوبی است که بود . اگر فرعون آنها را لمس میکرد، درمییافت آن چنان که بنظر میرسید؛ چوب دستی و طناب ها ی ساحران به مار تبدیل نشدهاند. مثل همان سرابی که تشنه در بیابان دیده و فکر میکند آب است ، اما وقتی به نزدیک آن میرسد متوجه میشود یک قطره آب هم در کارنیست.در حالی که از دور صد در صد آب به نظر میرسید...
خلاصه کلام...اگر فرعون سراغ عصای موسی علیه الصلاة و السلام میرفت و به او میگفت سر مار را بگیر تا من با لمس کردن آن مطمئن شوم زنده است و حرکت میکند و به دم مار موسی دست میکشید؛ متوجه میشد که مار دمش را تکان داده و با آن ضربهای به فرعون زده و او را از جایش میانداخت
اینجا است که فرق سحر خیالی( شعبده بازی) و حقیقت را درمییافت. در شعبده بازی اثری از حقیقت وجود ندارد؛ اما مار موسی که اول عصا بود و واقعاً به قدرت کلمات کن فیکون خداوند تغییر ماهیت داد ونه تنها آشکارا به مار تبدیل شده بود؛ بلکه تمام چوب دستیها و طنابهای ساحران را نیز بلعیده ودر شکم خود جمع کرده بود؛ انگار که جانوری وحشی بود که هر چه را میدید میبلعید. ساحران ترسیده بودند که آنها را نیز ببلعد، لذا به خاطر سحری که انجام داده بودند در برابر خداوند توبه کنان به خاک افتاده و سجده کردند.
آن ها میدانستند که چوبهای آن ها تنها در خیال مردم به مارهای متحرک تبدیل شده بودند اما این نشانهای واقعی است و مثل چوبهای آن ها که تغییر ماهیت نداده بودند نیست .
اما در باره عصای موسی، مطمئن شدند که واقعاً مار است و از شدت ترس از آن مار بزرگ جانهایشان به گلو رسید، آن ماربزرگترین و عظیمترین ماری بود که در کره زمین وجود داشت و ساحران میترسیدند بعد از بلعیدن طنابها و عصاها به سراغ آنها برود؛ لذا از ترس مار به خداوند پناه برده و دربرابر او به خاک افتادند.
اما فرعون تصور میکرد عصای موسی مثل چوب دستیها و طنابهای ساحران است وموسی از آنها ماهرتر است، و اظهار داشت که موسی استاد آنها بوده و سحر را به آنها آموخته است. اگر فرعون میدانست واقعا ماری درکار است به عقب چرخیده و فرار میکرد و پشت سر خود را هم نگاه نمیکرد؛ مانند موسی علیه الصلاة و السلام در وادی مقدس طوی که بعد ازاین که پاپوش خودرا به امر خداوند درآورد و از موسی درباره عصایش سؤال کرد تا مردم بدانند آن عصا فقط یک عصا بوده است. اگر خداوند از حضرت موسی سوال نمیکرد مسلمانان در مورد آن اسطورهای ساخته و میگفتند که آن از مارهای بهشتی است که از نزد سدرةالمنتهی آمده است و کسانی که اهل اندیشه و تدبر نیستند آن را باور کرده و فرصت بیان قدرت کن فیکون خداوند از دست میرفت. به همین دلیل با این که خداوند از ماهیت آن آگاه بود درباره آن سؤال کرد تا با توضیح موسی برای شما روشن شود که آن عصا، یک عصای معمولی مثل باقی عصاها بوده است. بعد از وصف شدن عصا، خداوند به او امر کرد که آن را بیندازد تا موسی و مؤمنین عجایب قدرت خداوند سبحان را ببینند؛ پروردگار سبحانی که با کن فیکون اراده خود را محقق میسازد. پس خداوند به او امر نمود عصای خود را بیندازد و با قدرت کن فیکون خداوند عصا به ماری بزرگ تبدیل شد. موسی ترسید و فرار کرد. معنی فرموده خداوند که به عقب نگاهی هم نکرد این است که برنگشت تا کفش خود را بردارد بلکه با پای برهنه فرار کرد، اینجاست که من به یقین میدانم که خداوند از دست او خندیده است؛ او که همیشه به خاطر ظلم بندگان به خودشان غضبناک و عصبانی است.
سپس موسی را صدا کرد که بازگردد و نترسد که رسولان خداوند در برابر او نمیترسند؛ خداوند آرامش را به قلب او نازل کرد.
موسی باز گشت و ماری را دید که بدون تردید تا به حال درعمر خود ندیده بود. سپس خداوند عصا را به حالت اول خود بازگردانده و به او امر کرد که آن را بردارد و با این نشانه تصدیق به سوی فرعون رود. دست او را هم نورانی کرد تا در روشنایی روز چشمها را خیره سازد.
بدانید که تفاوت سحر و حقیقت مثل تفاوت سراب بیایان و اقیانوس آرام با هم است! به سراب بیابان که برسید اثری از یک قطره آب هم نخواهید یافت، اما در اقیانوس آرام دریای عظیم آب را خواهید یافت که کوههای بزرگ در آن ناپدید می شوند.
اما برادر گرامی، تو میخواستی که ادعایی باطل را درست جلوه بدهی، گویا که سحر مانند حقیقت است، در قرآن از کلمه سحر استفاده شده است. اگر حقیقت بود در قرآن به عنوان سحر از آن یاد نمیشد. برادر گرامی خداوند به تو برکت ببخشد و تو را ببخشد؛ چرا که اشتباه کردهای . ساحر در جادوی خود موفق نخواهد شد و خداوند تو را از مکر و سحر آنها درامان نگه دارد. مسلما میدانستند هر کسی خریدار این گونه متاع باشد، در آخرت بهرهای نخواهد داشت. و چه زشت و ناپسند بود آن چه خود را به آن فروختند، اگر میدانستند.
ای ساحران به درگاه خداوند توبه کنید، اگر توبه نکنید ما برشما غالبیم و نمیتوانید در دوران مهدی منتظر در برابر چشم مردم سحر و شعبده کنید چرا که او با علم خود واهی بودن سحر شما را آشکار میکند.
برای مثال اگر محمد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم به مردمش میگفت ساعت دوازده ظهر روز جمعه از آسمان کتابی بر شما نازل خواهد شد پس همگی در مکان خاصی از مسجد الحرام – فرقی ندارد کجای آن باشد- جمع شوید و نه من خلف وعده میکنم و نه شما، و قریش جواب میدادند ما هم ساحران را میآوریم تا مثل تو که میخواهی ما تصور کنیم کتاب از آسمان میآوری؛کتابی از آسمان فرود آورند. بعد یکی از قریش کتاب آنها را لمس میکرد و میدید چیزی جز تصورشان نیست و و سپس قرآن عظیم از جانب پروردگار عالمیان در کتابی نازل میشد و ولیدبن مغیره آن را به دست میگرفت و میدید واقعا کتاب است و سپس باقی کفار قریش هم آن را لمس میکردند؛ اما با وجود این ،همگی میگفتند این سحر آشکار است... سبحان الله چگونه می توان به چیزی که لمس میشود نسبت سحر داد؟
کافر شدن به نشانه تصدیق ؛ عذاب خداوند را به دنبال خواهد داشت، و خداوند میدانست آنها حتی اگر نزول واقعی قرآن را هم ببینند، ایمان نخواهد آورد. لذا برای این که آنها را عذاب نکند جبریل امین را با کلامی شفاهی فرستاد که سپس برروی صفحات نوشته میشد و خداوند تعالی میفرماید:
{وَلَوْ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ كِتَابًا فِي قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَيْدِيهِمْ لَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَـٰذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِينٌ ﴿٧﴾} صدق الله العظيم [الأنعام]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
موسی با ضربه ای دریا را می شکافد....
چگونه موسی با ضربهای دریا را میشکافد .خداوند تعالی میفرماید:
{فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ} صدق الله العظيم [الشعراء:63]
شما را به خداوند قسم ، آیا عقل و منطق حکم نمیکند که وقتی فرعون و همراهانش شکافته شدن دریا را دیدند باید درنگ کرده و میگفتند ایمان آوردیم و معبودی جز خداوند نیست و موسی رسول اوست؟
این درصورتی بود که عقلی درسرشان بود آما آنها مانند حیوانات عمل کرده و نبی خداوند موسى صلى الله عليه وآله وسلم و مومنانی که همراه او بودند را تعقیب کردند تا به میانه دریا رسیدند در حالی که موسی و همراهانش از آن خارج شدند. سپس دو بخش جدا شده دریا در برابر چشم فرعون و همراهانش به یک دیگر پیوست. زمانی که عذاب واقع شد، فرعون تسلیم شد و اعلام کرد که به وحدانیت خداوند شهادت میدهد و از کسانی است که تسلیم دین اسلامی حنیفی است که نبي الله موسى عليه الصلاة والسلام مردم را به سوی آن دعوت می کند.
ببینید خداوند تعالی از زبان فرعون چه می گوید:
{حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ}صدق الله العظيم [يونس:90]
و به پاسخی که خداوند به او میدهد نگاه کنید:
{آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ ﴿٩١﴾}صدق الله العظيم [يونس]
چرا فرعون و همراهانش ازعبوراز میان آب خودداری نکردند و پیش از این به دعوت نبي الله موسى عليه الصلاة والسلام جواب ندادند؟ برایتان از فرموده خداوند تعالی مثال میآورم:
{فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ} صدق الله العظيم
و خداوند تعالی میفرماید:
{وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْيًا وَعَدْوًا ۖ حَتَّىٰ إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنتُ أَنَّهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ ﴿٩٠﴾ آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ ﴿٩١﴾ فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً ۚ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ﴿٩٢﴾} صدق الله العظيم [يونس]
عقل و منطق میپرسد، چرا زمانی که فرعونیان شاهد شکافته شدن دریا وبالا رفتن دو نیمه آن مانند دو کوه بزرگ شدند، دست از تعقیب نبی خداوند موسی برنداشتند. آن ها با چشم خود معجزهای به این بزرگی را دیدند؛ آن ها دیدند که دریا دو نیمه شده و هر قسمت مانند کوه بزرگی بالا رفته و موسی و همراهانش در منطقه خشکی که میان دریا ایجاد شده قرار دارند. آیا نباید فرعون دست از تعقیب آنها برداشته و مسلمان میشد؟ اما امر خداوند بر این قرار گرفته بود که عقل و چشمشان در برابر دعای نبی خداوند موسی به کارشان نیاید. خداوند تعالی میفرماید:
{وَاشْدُدْ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُوا حَتَّىٰ يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ ﴿٨٨﴾قَالَ قَدْ أُجِيبَت دَّعْوَتُكُمَا }صدق الله العظيم [يونس:88-89]
{دلهایشان را سخت و سنگین ساز، به گونهای که ایمان نیاورند تا عذاب دردناک را ببینند!» (۸۸)فرمود: «دعای شما پذیرفته شد!}
سبحان الله نگاه کنید که به دعوت حق چگونه پاسخ دادند و حتی زمانی که دریا دربرابر چشمان فرعون و همراهانش شکافته شد، ایمان نیاوردند مگر زمانی که عذاب دردناک غرق شدن آنها را فراگرفت. بعد از وقوع عذاب غرق شدن بود که فرعون ایمان آورد و خداوند تعالی میفرماید:
{قَالَ قَدْ أُجِيبَت دَّعْوَتُكُمَا فَاسْتَقِيمَا وَلَا تَتَّبِعَانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ﴿٨٩﴾ وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْيًا وَعَدْوًا ۖ حَتَّىٰ إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنتُ أَنَّهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ ﴿٩٠﴾ آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ ﴿٩١﴾ فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً ۚ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ﴿٩٢﴾}صدق الله العظيم [يونس]
ای بیداردلان عبرت بگیرید و در بیانات حق ذکر-قرآن- اندیشه نماید، که نور و روشنایی –خداوند- در تدبر و تفکر درآیات کتاب نهفته است و کسی که خدا برایش نوری قرار ندهد سهمی از روشنایی نخواهد داشت.
وسلامٌ على المرسلين والحمدُ لله رب العالمين..
الإمام المهدي ناصر محمد اليماني.