الإمام ناصر محمد اليماني
01 - ربيع الثاني - 1439 هـ
19 - 12 - 2017 مـ

28 – آذر – ۱۳۹۶ ه.ش.
09:28 بعد از ظهر
( بحسب التقويم الرسمي لأمّ القرى )

[ لمتابعة رابط المشاركـة الأصليّة للبيان ]
https://nasser-alyamani.org/showthread.php?t=33535
______________


پاسخ امام مهدی ناصرمحمد الیمانی به رؤیای یکی از انصار «علی حسن الدعبوش» که به صورت خصوصی ارسال شده است...

اقتباس المشاركة :
نوشته اصلی توسط علي حسن الدعبوش
بسم الله الرحمن الرحيم
السلام عليك أمامي وخليفه حبيب قلبي ربي وعلى من اتبعك وسار على نهجك من يومنا إلى يوم الدين
.رؤیا این است:

"دیشب بعد از نماز صبح این رؤیا را در خواب دیدم... دیدم در حال تماشای تلویزیون هستم و نشان می داد رئیس علی عبدالله صالح چطور کشته شده است... ناگهان دیدم علی عبدالله صالح زیر دست گروهی از مردم است که لباس غیرنظامی(عادی) به تن داشتند که سه بار گفت شیخ ناصر را برایم صدا کنید؛ تا خودم را به او تسلیم کنم و برگردنش شالی بود و کشته شد ولی خونی ندیدم. و تصویر او در تلویزیون؛ رنگی و به صورت رنگ عادی نبود؛ انگار از دوربینی بود که برای مراقبت در منازل می گذارند. تصویرش واضح نبود؛ تار بود و تصاویر از شبکه ... پخش می‌شد. من بر سر کسانی که در منزل اطرافم بودم فریاد زده و گفتم: "فرج خدا نزدیک است " و در حالی که این جمله را تکرار می کردم از خواب بیدار شدم"
امام من؛ پروردگارم شاهد است چیزی جز حقیقت را برایت نگفتم . در آن زمان می‌خواستم نامه را برایت بفرستم اما شارژ نداشتم. پیش خودم اصراری یافتم که این رؤیا را برایتان بگویم. من بارها و بارها؛ نامه‌های فراوانی برای شما می‌نوشتم تا برایتان بفرستم اما نمی‌توانستم؛ یعنی از ارسال آنها صرف نظر می‌کردم بجز این نامه که درباره این رؤیاست. برادر و دوستدارت علی حسن الدعبوش..
حمد خدایی را که ما را در شناخت حق و عبادت نعیم رضوان نفسش ثابت قدم نگاه داشت
انتهى الاقتباس
وعليكم السلام ورحمة الله وبركاته عزیزمن علی حسن الدعبوش گرامی و مکرم. همانا که رؤیا موعظه خداوند و یا بشارتی از جانب اوست چون احکام شرعی در دین خدا بر اساس آن داده نمی‌شوند؛ تا خداوند به کسانی که به خدا نسبت دورغ داده و قصد تبدیل و تغییر دین خدا را دارند؛ فرصت-سوء استفاده- ندهد یا با رؤیاهای پریشان که طولانی و متنوع است؛ به خصوص کسانی که زمان نمازها بیدار شده و دوباره به خواب می‌روند و به خاطر اینکه می‌خواهند بخوابند؛ بلند نمی‌شوند به خصوص برای نماز وسطی یعنی نماز صبح؛ و اگر خدا آنها را برای اقامه نماز صبح بیدار کرد؛ ترجیح می‌دهند بخوابند و پروردگارشان از عذر انها آگاه‌تر است؛ ولی خواب‌های متنوع و طولانی می‌بینند؛ اینها خواب‌ های پریشان است. این از نزد شیطان است تا مغالطه کند و فرد نتواند بین رؤیای حقی که از جانب پروردگار است با رؤیای شیطان تمایز قایل شود؛ و اگر آنها برای ادای نماز صبح بیدار شوند؛ به خاطر تمایل‌شان به خوابیدن؛ این کار برای‌شان بسیار سنگین است؛ به خصوص کسانی که شب دیر می‌خوابند وبیدار شدن برای نماز صبح بسیار برای‌شان کارسختی است مگر کسانی که در برابرپروردگارعالمیان خاشع و مخلصند.
و اما رؤیا- رؤیای حق- کوتاه و در یک موضوع است. اغلب موارد رؤیا کوتاه و مربوط به یک موضوع و شرط این نیست که آخر آن فرد از خواب بیدار شود و این به ندرت اتفاق می‌افتد؛ بلکه خداوند رؤیا را به او به صورت یک مقطع نشان می‌دهد و این مقطع تمام می‌شود و فرد همچنان خواب می‌ماند؛ شرط این نیست که با تمام شدن رؤیا؛ بیدار شود.
اما این که رؤیا درست است یا دروغ؛ خداوند به هریک از نیکوکاران و محسنین که بخواهد تأویل احادیث و رؤ
یاها ( و راست و دروغ بودن رؤیا ) را می‌آموزد؛ همان طور که آن دو جوان رؤیای خود را برای مردی که از نظرشان انسان صالحی بود تعریف کردند. خداوند تعالی می‌فرماید:
{وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيَانِ ۖ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّي أَرَانِي أَعْصِرُ خَمْرًا ۖ وَقَالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرَانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزًا تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ ۖ نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ ۖ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ ﴿٣٦﴾}صدق الله العظيم [يوسف].
آنها نمی‌دانستند او نبی خداست؛ بلکه با توجه به اخلاق و عملش در طول مدتی که با او در زندان بودند و به خاطر این که می‌دیدند ذکر خدا را می‌گوید و انفاق کننده‌است؛ او را از صالحان می‌دانستند. چون او از طرف زنان وزرا که دوستش داشتند؛ هدایای مالی دریافت می‌کرد؛ و اغلب این هدایا از طرف افراد ناشناس فرستاده می‌شد. فرستاده‌ای به دیدن یوسف می‌آمد و می‌گفت:" این هدیه‌ای برای تو از جانب یک نیکوکار است" یوسف علیه الصلاة و السلام آنها را قبول می‌کرد چون می‌دانست این هدایا تشویقی از طرف آن زن برای تقوای اوست و آنها می‌دانستند حبس او ظالمانه است؛ اما جرأت نمی‌کردند به شوهران‌شان بگویند؛ چون گرفتار محبتش بودند و هم چنین از همسر رئیس مجلس وزرا و رئیس امور مالیه کشور مصر می‌ترسیدند. وقتی آن دو جوان دیدند یوسف از نیکوکاران و انفاق کنندگان است وبه مساکینی که در زندان با او بودند انفاق می‌کند؛ از میان زندانیان او را انتخاب کردند تا احادیث رؤیای‌شان را تأویل کند. چون یوسف از صالحان و نیکوکاران و انفاق کنندگان بود و خداوند تأویل آن احادیثی (اینجا به معنی رؤیاهاست) را که می‌خواست به او آموخته بود؛ فرقی نداشت صاحب رؤیا از راست‌گویان باشد یا رؤیاهای پریشان و یا کسانی که به دروغ رؤیاهای کوتاهی را می‌گفتند.
در هرصورت رؤیا همیشه مانند آن چه که فرد در خوابش دیده نیست؛ برخی از رؤیاها محکمند و برخی‌ نیاز به تأویل دارند. اما رؤیای محکم نیازی به تأویل ندارد و فرد بارها و بارها رؤیاهایی با همان مضمون را در خواب می‌بیند؛ مثل رؤيای محمد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم که می بیند با زینب همسر زید ازدواج می‌کند و دریافت اگر زید او را طلاق دهد و عده او تمام شود؛ باید فرمانی را که خدا به صورت خاص به او داده اجرا کند. هرشب که رؤيای ازدواج با زینب همسر زید بن حارثه را می‌دید؛ زید بن حارثه فردای آن شب می‌آمد و می‌گفت:" یا رسول الله می‌خواهم همسرم را طلاق دهم". و سپس محمد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم به او می‌گفت:
{وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّـهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ ۗ وَمَن يَعْصِ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا ﴿٣٦﴾وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّـهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّـهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّـهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّـهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ ۖ فَلَمَّا قَضَىٰ زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا ۚ وَكَانَ أَمْرُ اللَّـهِ مَفْعُولًا ﴿٣٧﴾مَّا كَانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّـهُ لَهُ ۖ سُنَّةَ اللَّـهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ ۚ وَكَانَ أَمْرُ اللَّـهِ قَدَرًا مَّقْدُورًا ﴿٣٨﴾}صدق الله العظيم [الأحزاب].
هربارکه رؤیا تکرار می‌شد؛ زید به نزد نبی علیه الصلاة و السلام می‌آمد و می‌گفت:" یا رسول الله می‌خواهم همسرم را طلاق دهم" و ایشان علیه الصلاة و السلام ؛ حرف‌شان را تکرار می‌کردند:
{أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ} صدق الله العظيم.
و این موعظه برای زید نیست؛ چون ازدواج بر اساس رضایت طرفین است و نبی الله حق ندارد او را بر گردن زوجش باقی بگذارد. ولی جدم محمد رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌دانست اگر زید همسرش را طلاق دهد؛ فرمان خدا بر او واجب خواهد شد. آن روز زید آمد و همسرش را طلاق داده بود و مثل دفعات قبل از نبی اجازه نگرفت. اینجا بود که خداوند نبی خود را در برابر امر واقع شده قرار داد. نبی به او گفت:" همسرت هم چنان زوجه توست و حق نداری او را برای همیشه بیرون کرده و نزد اهل بیتش بفرستی؛ او هم اجازه ندارد؛ به صورت نهایی از خانه تو خارج شده و نزد خانواده‌اش برود؛ چون طلاق و جدایی از لحظه‌ای که لفظ طلاق جاری شد؛ رخ نمی‌دهد؛ او هم چنان همسر توست تا عده طلاق از روزی که لفظ طلاق جاری شد محاسبه و تمام شود. مدت عده را حساب کنید. اگر قبل از تمام شدن عده به توافق رسیدید؛ طلاق باطل است و طلاق به حساب نمی‌اید . امام اگر عده طلاق تمام شد و رجوع نکردید؛ این طلاق شرعی است و جدا می‌شوید و بازگشتی ندارد مگر عقد جدید انجام شود"
اما نبی می‌دانست این امر تمام شده و بعد از تمام شدن عده و خارج شدنش از خانه زید و بازگشت به خانه اهل بیتش؛ راهی برای گریز از ازدواج با او ندارد. نبی از زبان تند منافقان و کسانی که در دلشان مرض بود و از شایعه پراکنانی که قصد ایجاد اضطراب داشتند می‌ترسید که بگویند:" عاشق آن زن شده است" وحتی اگر بگوید: " این فرمان خداست که در رؤیا دیدم"؛ به نبی الله نسبت دروغ و کذب داده وخواهند گفت:" در حالی عاشق آن زن شده که هنوز شوهردار بوده است". لذا از خدا می‌خواست این رؤیا را محقق نکند و هربار به زید می‌گفت:
{أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ} صدق الله العظيم
اما خداوند می‌خواست اولا زینب دختر جحش را مورد تکریم قرار دهد او بعد از خدیجه؛ گرامی‌ترین همسر رسول است . چون در ابتدا خداوند به رسولش فرمان داد اورا به عقد زید درآورد ولی پدر و مادرش مخالفت کردند؛ چون او دختر شیخ بنی مخزوم بود و گفتند:" اگر محمد رسول الله او را خواستگاری می کرد ؛ برای ما بشارت بود ولی اگر برای زید خواستگاری کند در حالی که او می‌داند زید از بندگان است؛ نه" زینب می‌شنید میان پدر و مادر وفرستاده رسول الله برای ازدواجش چه می‌گذرد. وقتی پاسخ پدرش به فرستاده رسول الله را شنید و دید فرستاده رسول الله می‌خواهد برود؛ حجابش را پوشید و خارج شد وبا صدای بلند به فرستاده رسول الله گفت:" برگرد". او هم برگشت. سپس –زینب- رو به پدرش کرد و به تندی گفت:" آیا به فرستاده رسول الله جواب رد می‌دهید؟ به عزت و جلال پروردگارم...´و قسمش را تکرار کرد که جز با زید با کس دیگری ازدواج نمی‌کند ولو بنده ( کنیز ) باشد بلکه به خاطراحترام به درخواست رسول الله صلی الله علیه آله و سلم. پس خدا هم او را گرامی داشت و بعد از آن که زید از او کام گرفت؛ وی را به عقد نبی دراورد؛ و هر کس برای خدا فروتنی کند خداوند مقامش را بالا می برد. هم چنین چون زید را پسر رسول الله صدا می‌زدند و خداوند می‌خواست این امر را نفی کند؛ تا مؤمنان در مورد ازدواج با همسر فرزند خواندگانشان حرجی نداشته باشند. و بیان رؤیایی که نبی نزد خود مخفی نگه داشته بود قبلا نوشته شد، نبی عاشق آن زن نشده؛ بلکه این فرمان خدا بود که در رؤیا آمده بود. و آن بیان حق فرموده خداوند تعالی است:
{وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّـهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ ۗ وَمَن يَعْصِ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا ﴿٣٦﴾وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّـهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّـهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّـهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّـهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ ۖ فَلَمَّا قَضَىٰ زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا ۚ وَكَانَ أَمْرُ اللَّـهِ مَفْعُولًا ﴿٣٧﴾مَّا كَانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّـهُ لَهُ ۖ سُنَّةَ اللَّـهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ ۚ وَكَانَ أَمْرُ اللَّـهِ قَدَرًا مَّقْدُورًا ﴿٣٨﴾}صدق الله العظيم [الأحزاب].
و در مورد رؤیای شما؛ خیلی‌ها به غیر از تو رؤیاهایی دیدند که در آنها تسلیم رهبری از جانب علی عبدالله صالح بشارت داده و اعلان می‌شد و رؤیا به صاحبان آن اختصاص دارد؛ خداوند می‌خواهد مخصوصا برخی از کسانی که در این امر حیران هستند را در خواب موعظه نماید، هر کسی که خدا اراده کند. علی حسن الدعبوش از خدا بترس؛ آن طور که از خلال رؤيایت برایم روشن شده؛ تو پیش خودت یقین داشتی که علی عبدالله صالح رهبری را تسلیم مهدی منتظر ناصر محمد یمانی خواهد کرد و مثقال ذره‌ای در این امر شک نداشتی و خداوند خواست یقین تو و انصار را متزلزل کرده و سپس آن طور که بخواهد آیات خود را استوار کند و بازگشت امور به خداوند است.
و این بیان برای موعظه توست و بیان امام مهدی ناصر محمد یمانی ذکری برای ذاکران است؛ چون قصد من این بود که به صورت بسیار کوتاه در نامه خصوصی به تو جواب بدهم و متوجه نشدم الا بعد از این که دیدم برخلاف میلم بیانی طولانی و مفصل شد و قصدم این نبود که بیانی بنویسم! و امر گذشته و آینده با خداوند است. آیا نبی خداوند با این که تلاش می‌کرد آن چه که مقدر شده و در رؤیا امده بود را تغییر دهد؛ آیا توانست امر مقدر شده و فرمانی را که خداوند در رؤیا به نبی داده بود عوض کند؟ تلاش او برای تغییر آن از ترس حرف مردم بود؛ ولی سزاوار است که از خدا ترسیده شود و به حرف منافقان و شایعه پراکنانی که قصد ایجاد تزلزل داشتند نباید اهمیتی داده شود آن هم بعد از ان که خداوند فرمانی که در رؤیا داده شده بود ّّرا تصدیق کرد؛ این را از خلال پاسخی که نبی به زید بن حارثه که به فرزندی قبولش کرده بود می‌فهمید. برای همین نبی به زید می‌گفت:
{وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّـهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ ۗ وَمَن يَعْصِ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا ﴿٣٦﴾وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّـهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّـهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّـهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّـهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ ۖ فَلَمَّا قَضَىٰ زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا ۚ وَكَانَ أَمْرُ اللَّـهِ مَفْعُولًا ﴿٣٧﴾مَّا كَانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّـهُ لَهُ ۖ سُنَّةَ اللَّـهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ ۚ وَكَانَ أَمْرُ اللَّـهِ قَدَرًا مَّقْدُورًا ﴿٣٨﴾}صدق الله العظيم [الأحزاب].
و این از ترس زبان تند مردم به خصوص شایعه پراکنانی بود که قصد ایجاد تزلزل داشتند و سلامٌ على المرسلين، والحمد لله ربّ العالمين..
اخوكم الإمام المهديّ ناصر محمد اليماني.

اقتباس المشاركة 277220 من موضوع ردّ الإمام المهديّ ناصر محمد اليماني على رؤيا الأنصاري علي حسن الدعبوش التي أرسلها على الخاص ..


الإمام ناصر محمد اليماني
01 - ربيع الثاني - 1439 هـ
19 - 12 - 2017 مـ
09:28 مساءً
( بحسب التقويم الرسمي لأمّ القرى )

[ لمتابعة رابط المشاركـة الأصليّة للبيان ]
https://nasser-alyamani.org/showthread.php?p=277185

______________


ردّ الإمام المهديّ ناصر محمد اليماني على رؤيا الأنصاري علي حسن الدعبوش التي أرسلها على الخاص
..


اقتباس المشاركة :
علي حسن الدعبوش بسم الله الرحمن الرحيم
السلام عليك أمامي وخليفه حبيب قلبي ربي وعلى من اتبعك وسار على نهجك من يومنا إلى يوم الدين .
الرؤيا هي :-
(رأيت رؤيا في منامي الليله البارحه بعد صلاه الفجر ...رأيت اني اتابع التلفزيون وفي مقاطع كيف تم قتل الرئيس علي عبدالله صالح .. وفجأءه رأيت على عبدالله صالح تحت مجموعه من الناس لباسهم مدني وهو يقول ادعولي..الشيخ ناصر حوالي ثلاث مرات . أسلم نفسي له .وعلى رقبته شال . (فقتل) ولم أرى دم .والصوره في التلفزيون ليست ملونه عادي بدون تلوين كأنها من كيمره مراقبه منازل .صوره غير واضحه مشوشة .وظهر المقطع في قناه .....وانا صرخت على وجه الذين كانوا مجتمعين عندي في منزلي فرج الله قريب حتى قمت وانا ارددها وقمت من نومي )))
.وربي يشهد على ذالك . ياامامي اني ما أقول لك إلا الصدق وقد كنت سوف ارسل لك رساله في وقتها ولم يكن معي رصيد ..فوجدت عزيمة في نفسي اني اقول لك تلك الرؤيا . وكم وكم من رسائل كتبتها كثيره أريد أرسلها ولم أستطيع . بمعنى اني اتراجع عنها إلا هذه الرؤيا .... اخوك ويحبك في الله /علي حسن الدعبوش
الحمدالله الذي ثبتنا على معرفه الحق بعباده نعيم رضوان نفسه
انتهى الاقتباس


وعليكم السلام ورحمة الله وبركاته حبيبي في الله علي حسن الدعبوش المكرم والمحترم، إنما الرؤيا موعظةٌ من الله أو تبشيرٌ من الله كونها لا تُبنى عليها أحكامٌ شرعيّةٌ في دين الله حتى لا يجعل الله فرصةً للذين يفترون على الله الكذب فيبدلوا دين الله تبديلاً أو بأضغاث الأحلام التي هي منوعاتٌ ومطولاتٌ وخصوصاً للذين يصحون حين ميقات الصلوات ثم يرجع فينام ولم يقُم يصلي نظراً للرغبة في النوم خصوصاً في الصلاة الوسطى الفجر، فإذا أقامهم الله ليصلّوا الصلاة الوسطى ففضلوا مواصلة النوم وربهم أعلم بعذرهم، ولكنهم قد يروا أضغاث أحلامٍ منوعاتٍ مطولاتٍ فتلك أضغاث أحلامٍ؛ فتلك من الشيطان مغالطةً منه حتى لا يميّزون ما بين الرؤيا الحقّ من الله وما هي من الشيطان، ولو أنهم قاموا ليؤدّوا الصلاة الوسطى الثقيلة عليهم بسبب النوم خصوصاً أصحاب النوم المتأخر فتكون عليهم ثقيلةً كبيرةً إلا على الخاشعين المخلصين لربّ العالمين!

وأما الرؤيا فهي إمّا قصيرةٌ في موضوعٍ واحدٍ وغالباً ما تكون الرؤيا قصيرة وفي موضوعٍ واحدٍ مترابطٍ ويُعلم وليس شرط أن يقوم النائم في نهايتها فنادراً ما يحدث هذا؛ بل يرى الرؤيا في منامه مقطعاً يعرضه الله عليه فينتهي مقطع الرؤيا والنائم مواصلٌ نومه وليس شرط أن يفيق من منامه حين نهايتها.

وعلى كل حالٍ فإن الصدق والكذب منها يُعلّمهما الله لمن يشاء من أصحاب تأويل الأحاديث من المحسنين كما أخبر الفتيان الرجل الصالح حسب ما يرونه. وقال الله تعالى:
{وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيَانِ ۖ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّي أَرَانِي أَعْصِرُ خَمْرًا ۖ وَقَالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرَانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزًا تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ ۖ نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ ۖ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ ﴿٣٦} صدق الله العظيم [يوسف]. وهم لا يعلمون أنه نبيّ بل يرونه من الصالحين في الأخلاق والعمل من خلال معايشتهم له في السجن ومن الذاكرين لله والمنفقين كونها كانت تصل له هدايا مالية من النسوة اللاتي شُغفنَ بحبه من نسوة الوزراء، وكانت أغلبها تأتي من مصادر مجهولةٍ وإنما مجرد رسولٌ يأتي فيزور يوسف فيقول: "هذه لك هدية من فاعلة خير"، فيأخذها يوسف عليه الصلاة والسلام كونه علم أنما ذلك تشجيعٌ منها لتقواه ويعلمنَ أنه محبوسٌ ظلماً ولكنهنَّ لم يتجرأنَ أن يخبرنَ أزواجهنَّ بسبب شغفهن بحبه وكذلك من خوفهنّ من امرأة رئيس مجلس الوزراء ورئيس المالية لمملكة مصر، وحين كانوا يروا يوسف من المحسنين المنفقين للمساكين في السجن معه ولذلك اختاروه من بين السجناء بتأويل أحاديث رؤياهم، وبما أنه من المحسنين المنفقين الصالحين ويعلّمه الله من تأويل الأحاديث ما يشاء سواء كان أصحاب الرؤيا من الصادقين أم أضغاث أحلامٍ أم كاذبين برؤيا قصيرة.

وعلى كل حال ليست الرؤيا تأتي غالباً كما رآها النائم في نومه فمنها ما هي رؤى محكمةٌ ومنها ما هي تحتاج إلى تأويلٍ، وأما الرؤيا المحكمة التي لا تحتاج إلى تأويلٍ فهي تأتي متكررة في منامه بنفس مضمون الرؤيا، كمثل رؤيا محمدٍ رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فكان يرى أنه يتزوج زينب امرأة زيدٍ فعلم أنه إذا طلقها زيدٌ وانقضت عدتها فعليه أن ينفذ أمر الله الخصوصي له، فكان كلما شاهد رؤيا أن يتزوج زينب امرأة زيدٍ بن حارثة ففي صباح تلك الليلة يأتيه زيدٌ بن حارثة فيقول: "يا رسول الله إني أريد أن أطلق زوجتي"، ثم يقول له محمدٌ رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم:
{وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّـهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ ۗ وَمَن يَعْصِ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا ﴿٣٦وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّـهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّـهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّـهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّـهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ ۖ فَلَمَّا قَضَىٰ زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا ۚ وَكَانَ أَمْرُ اللَّـهِ مَفْعُولًا ﴿٣٧مَّا كَانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّـهُ لَهُ ۖ سُنَّةَ اللَّـهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ ۚ وَكَانَ أَمْرُ اللَّـهِ قَدَرًا مَّقْدُورًا ﴿٣٨} صدق الله العظيم [الأحزاب].

فكلما تكررت الرؤيا فيأتي زيدٌ إلى النبيّ عليه الصلاة والسلام وقال: "يا رسول الله إني أريد أن أطلق زوجتي"، ثم يكرر له القول عليه الصلاة والسلام:
{أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ} صدق الله العظيم. وليست تلك موعظةً لزيدٍ كون الزواج بالتراضي وليس لنبيّ الله الحقّ أن يرغمه على بقائها في ذمّة زوجٍ، ولكن جدّي محمد رسول الله صلى الله عليه وسلم كان يعلم أنه إذا طلق زيدٌ زوجته فهي أصبحت عليه أمر من الله مفروضٌ.

فجاء زيدٌ ذات يومٍ وهو قد طلق زوجته ولم يطلب الإذن من النبيّ كما في كلّ مرةٍ فهنا وضع الله نبيّه أمام الأمر الواقع فقال له النبيّ: "فزوجتك لا تزال زوجتك فلا يجوز لك أن تخرجها من بيتك خروجاً نهائياً إلى بيت أهلها ولا يجوز لها أن تخرج خروجاً نهائيّاً إلى بيت أهلها كون تطبيق الطلاق بالفراق ليس من لحظة لفظ الطلاق؛ بل لا تزال زوجتك تروح وترجع إلى بيته كما كان من قبل لفظ الطلاق، فلا تزال زوجتك حتى انقضاء العدّة من يوم لفظ الطلاق، وأحصوا العدّة، فإن اتفقتما قبل انقضاء العدّة بطلت عدّة الطلاق ولا يحسب ذلك طلاقاً، وأما إذا انقضت عدّة الطلاق ولم تتراجعا فيتمّ تطبيق الطلاق شرعاً بالفراق فلا تعود للزوجٍ إلا بعقدٍ جديدٍ".

ولكن النبيّ قد علم أن ذلك أمرٌ مقضيٌ فلا مفرّ من الزواج بها من بعد انقضاء عدّتها بالخروج النهائي إلى بيت أهلها، وكان النبيّ يخشى ألسنة المنافقين الحداد والذين في قلوبهم مرضٌ والمرجفون أن يقولوا: "شُغفَ بها حباً"، وحتى ولو قال: "بل أمرٌ من الله في رؤيا المنام"؛ بل سيقولون: "شُغفَ بها حباً وهي في ذمّة زوجٍ"، كذباً وافتراء على نبيّ الله، ولذلك كان يريد من الله أن لا يحقق هذه الرؤيا فكان يقول لزيدٍ في كل مرةٍ:
{أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ} ولكن الله أولاً أراد أن يُكرم زينب بنت جحش أكرم نساء رسول الله من بعد خديجةٍ كون الله أمر رسوله بادئ الأمر أن يخطبها لزيدٍ ورفض أبوها وأمها كونها بنت شيخ بني مخزومٍ وقالوا: "لو خطبها محمدٌ رسول الله له لكانت بشرى لدينا سارة وأمّا أن يخطبها لزيدٍ وهو يعلم أنه من الموالي فلا". وكانت زينب تتسمع لما يدور بين أبيها وأمها ورسول رسولِ الله الذي بعثه لخطبتها، حتى إذا سمعت ردّ أبويها لرسول رسول الله فلما أراد أن ينصرف فتحجبت وخرجت فقالت لرسول رسول الله: "ارجع" بصوتٍ عالٍ، فرجع. فمن ثم التفتت إلى أبويها فقالت بصوتٍ غاضبٍ: "أتقولون لرسول رسول الله لا؟ فبعزّة ربي وجلاله..." وكررت في قسمها أنها لن تتزوج إلا زيداً حتى ولو كان رقيقاً؛ بل تقديراً لطلب رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم، فكرمها الله وزوّجها للنبيّ بعد إذ قضى زيدٌ منها وطرًا، ومن تواضعَ لله رفعه. وكذلك حتى ينفي دعاءهم لزيدٍ ( ابن محمد )، وكذلك حتى لا يكون على المؤمنين حرجٌ في أزواج أدعيائهم، وتنزّل بيان الرؤيا التي كان يخفيها النبيّ في نفسه وأنه ليس قد شغف بها حباً بل أمرٌ من الله في رؤيا المنام. وذلك هو البيان الحقّ لقول الله تعالى:
{وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّـهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ ۗ وَمَن يَعْصِ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا ﴿٣٦وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّـهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّـهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّـهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّـهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ ۖ فَلَمَّا قَضَىٰ زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا ۚ وَكَانَ أَمْرُ اللَّـهِ مَفْعُولًا ﴿٣٧مَّا كَانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّـهُ لَهُ ۖ سُنَّةَ اللَّـهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ ۚ وَكَانَ أَمْرُ اللَّـهِ قَدَرًا مَّقْدُورًا ﴿٣٨} صدق الله العظيم [الأحزاب].

وبالنسبة لرؤياك فلكم غيرك شاهد إعلان وتسليم القيادة من علي عبد الله صالح من رؤيا المبشرات بتصديق المهديّ المنتظَر وهي تخصّ أصحابها وبالذات الذين هم في حيرةٍ من الأمر لئن أراد الله أن يعظ من يشاء منهم في منامه، فاتقِ الله حبيبي في الله علي حسن الدعبوش، فكما تبيّن لي في رؤياك أنك كنت موقناً في نفسك أنّ الزعيم علي عبد الله صالح حتماً سوف يُسلّم القيادة للمهديّ المنتظَر ناصر محمد اليماني ولم تشكّ في ذلك مثقال ذرةٍ، وأراد الله أن يزلزل يقينك والأنصار ثم يُحْكم الله آياته كيفما يشاء وإلى الله ترجع الأمور.

وهذا بيانٌ لك موعظة وبيانٌ من الإمام المهديّ ناصر محمد اليماني ذكرى للذاكرين كوني كنت أريد أن أردّ عليك بردٍ قصيرٍ جداً في الرسالة على الخاص ولم أدرِ إلا وقد صار بياناً طويلاً ومُفصّلاً رغم أنفي ولم أكن أنوي كتابة بيانٍ! ولله الأمر من قبل ومن بعد. فهل استطاع أن يغيّر قدر رؤيا أمر الله إلى نبيّه برغم أنّ النبيّ حاول أن يغيّر قدر الرؤيا علّها لا تتحقق؟ ومحاولة تغييرها وإنما ذلك خشية من كلام الناس ولكن الله أحقّ أن يخشاه ولا يبالي بكلام المرجفين والمنافقين من بعد تصديق رؤيا الأمر إليه من ربه، وتعلمون ذلك من خلال رد النبيّ على زيد بن حارثة الذي اتخذه النبي له ولداً، ولذلك كان النبي يقول لزيد:
{وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّـهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّـهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّـهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّـهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ ۖ فَلَمَّا قَضَىٰ زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا ۚ وَكَانَ أَمْرُ اللَّـهِ مَفْعُولًا ﴿٣٧مَّا كَانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّـهُ لَهُ ۖ سُنَّةَ اللَّـهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ ۚ وَكَانَ أَمْرُ اللَّـهِ قَدَرًا مَّقْدُورًا ﴿٣٨} صدق الله العظيم، خشية من كلام الناس أن يسلقوه بألسنةٍ حدادٍ خصوصاً المرجفون.

وسلامٌ على المرسلين، والحمد لله ربّ العالمين..
اخوكم الإمام المهديّ ناصر محمد اليماني.
_______________

اضغط هنا لقراءة البيان المقتبس..